کسانی که خود را بهائی مینامند گستاخانه در جناح مخالف امر حقیقی الهیاند
در کتاب مقدّس (رسالهء اوّل پطرس رسول، باب سوم، ایات 12 تا 14)
"از آن رو که چشمان خداوند بر عادلان است و گوشهای او به سوی دعای ایشان، لکن روی خداوند بر بدکاران است و اگر برای نیکویی غیّور هستید کیست که به شما ضرری برساند. بلکه هر گاه برای عدالت زحمت کشیدید، خوشا به حال شما؛ پس از خوف ایشان ترسان و مضطرب مشوید."
ما رنج میبریم چون متّقی و صالح و وفادار به عهد و میثاقیم. باید قیمتی را در ازاء آن پرداخت و ما از ارعاب آنها هراس نداریم و به اندازهء کافی محکم هستیم.
حیات ابدی و تقرّب الهی قیمتی دارد که باید در این جهان پرداخت. نمیتوان آن را در جهان بعد ادا کرد. بهاءالله میگوید:
"چون مؤمنین و محبّین به منزلهء اغصان و اوراق این شجرهء مبارکه هستند، لهذا هرچه بر اصل شجره وارد گردد، البتّه بر فرع و اغصان و اوراق وارد آید. این است که در جمیع اعصار اینگونه صدمات و بلایا از برای عاشقان جمال ذوالجلال بوده و خواهد بود." (الواح مبارکه، ص343/ مائدهء آسمان، ج4، ص42)
بنابراین ما نباید شگفتزده شویم. نقض میثاق یک بیماری روحانی، فوقالعاده مُسری است و عبدالبهاء آن را با ابتلای جسمانی به جذام مقایسه کرده و به این علـّت است که از زمان وفات شوقی افندی در تمام عالم بهائی شیوع پیدا کرده است. اگر ملاحظه کنیم که تشکیلات نظم اداری بهائی در زمان قیادت اوّلین ولیّ امر موجود جاندار سالمی بوده، تنها بعد از وفات ایشان در سال 1957 است که این عفونت مهلک نقض ابتدا بر سیستم ایمنی یکی از این ارگانهای زندهء امر، یعنی ایادی امرالله، حملهور شد و به نوبهء خود سایر اعضاء مانند محافل بهائی و از طریق آنها بیماری مسری در سراسر جهان اکثر مؤمنین به امر را مبتلا ساخت. این عفونت به این طریق خیلی سریع در سراسر دنیای امر انتشار یافت. فقط شوقی افندی، جانشین انتصابی، رئیس امرالله، "مرکز امر" و "غصن مقدّس، ولی امرالله" نسبت به این عفونت مصون ماند زیرا "تحت صیانت جمال ابهی" بود.
امّا طولی نکشید که بعضی از تشکیلات و مؤمنینی که از پادزهر روحانی استفاده کرده بودند، در آثار ولی امر ثانی، کشندگی این سمّ روحانی را تشخیص دادند و نسبت به آن مقاوم گشتند و نتیجه این شد که بعضی از ارگانهای بهائی، از جمله محفل روحانی ملّی فرانسه، محفل روحانی محلّی لاکنو Lucknow، هندوستان و بعضی از احبّای باوفا در ایالات متّحده، اروپا، ایران، هندوستان و پاکستان در مقابل اثرات آن ایمن گشتند. امّا سلّولهای فعلاً بیمار و تغییر شکل یافتهء بیتالعدل عمومی قلاّبی در حیفا به تومور بزرگ روحانی آشکارا درمان نشدنی تبدیل شده که سبب شده این بدن کاملاً بیمار به نوبهء خود کلـّیه اعضاء هیکل امر را مبتلا سازد و کلـّیه اعضاء حسّی درک و منطق اکثر مؤمنین را فلج نماید. این نقض مصیبتبار میثاق بهاءالله اینگونه اتـّفاق افتاد. امّا خبرهای خوب این است که به زودی طبیب الهی مسلـّماً تومور بزرگ را که در بالا توصیف شد با چنگال روحانی خویش بیرون خواهد آورد. سپس، امر دیگربار سلامت خود را باز خواهد یافت.
مسلـّماً همه باید این هشدار را جدّی تلقّی کنند:
إنّا قد جعلنا میقاتاً لکم فإذا تمّت المیقات و ما أقبلتم الی الله لـَیأخذنّکم عن کلّ الجهات و یُرسَل علیکم نفحات العذاب عن کلّ الأشطار و کان عذاب ربّک لَشدید. (منتخباتی از آثار حضرت بهاءالله، ص139)
اگرچه من شخصاً هیچ تأسّفی برای آنچه که با من کردند ندارم، امّا متأسّفم که میبینم چه تعداد زیادی از کسانی که خود را بهائی مینامند آشکارا در خلاف جهت امر حقیقی الهی حرکت میکنند.
در این ضمن باید این سوء تفاهم را نیز اصلاح کنم. به همسر من گفته شد که بلافاصله باید از من جدا شود و طلاق بگیرد. او بلافاصله جدا شد امّا تقاضای طلاق نکرد. آنها او را در وضعیت دشواری قرار دادند که مجبور شد بین ادامهء ارتباط با دخترانش و دو فرشتهء کوچک (نوههای ما) و من، یکی را انتخاب کند که اتّخاذ تصمیم برای او بغایت دشوار بود.
"از آن رو که چشمان خداوند بر عادلان است و گوشهای او به سوی دعای ایشان، لکن روی خداوند بر بدکاران است و اگر برای نیکویی غیّور هستید کیست که به شما ضرری برساند. بلکه هر گاه برای عدالت زحمت کشیدید، خوشا به حال شما؛ پس از خوف ایشان ترسان و مضطرب مشوید."
ما رنج میبریم چون متّقی و صالح و وفادار به عهد و میثاقیم. باید قیمتی را در ازاء آن پرداخت و ما از ارعاب آنها هراس نداریم و به اندازهء کافی محکم هستیم.
حیات ابدی و تقرّب الهی قیمتی دارد که باید در این جهان پرداخت. نمیتوان آن را در جهان بعد ادا کرد. بهاءالله میگوید:
"چون مؤمنین و محبّین به منزلهء اغصان و اوراق این شجرهء مبارکه هستند، لهذا هرچه بر اصل شجره وارد گردد، البتّه بر فرع و اغصان و اوراق وارد آید. این است که در جمیع اعصار اینگونه صدمات و بلایا از برای عاشقان جمال ذوالجلال بوده و خواهد بود." (الواح مبارکه، ص343/ مائدهء آسمان، ج4، ص42)
بنابراین ما نباید شگفتزده شویم. نقض میثاق یک بیماری روحانی، فوقالعاده مُسری است و عبدالبهاء آن را با ابتلای جسمانی به جذام مقایسه کرده و به این علـّت است که از زمان وفات شوقی افندی در تمام عالم بهائی شیوع پیدا کرده است. اگر ملاحظه کنیم که تشکیلات نظم اداری بهائی در زمان قیادت اوّلین ولیّ امر موجود جاندار سالمی بوده، تنها بعد از وفات ایشان در سال 1957 است که این عفونت مهلک نقض ابتدا بر سیستم ایمنی یکی از این ارگانهای زندهء امر، یعنی ایادی امرالله، حملهور شد و به نوبهء خود سایر اعضاء مانند محافل بهائی و از طریق آنها بیماری مسری در سراسر جهان اکثر مؤمنین به امر را مبتلا ساخت. این عفونت به این طریق خیلی سریع در سراسر دنیای امر انتشار یافت. فقط شوقی افندی، جانشین انتصابی، رئیس امرالله، "مرکز امر" و "غصن مقدّس، ولی امرالله" نسبت به این عفونت مصون ماند زیرا "تحت صیانت جمال ابهی" بود.
امّا طولی نکشید که بعضی از تشکیلات و مؤمنینی که از پادزهر روحانی استفاده کرده بودند، در آثار ولی امر ثانی، کشندگی این سمّ روحانی را تشخیص دادند و نسبت به آن مقاوم گشتند و نتیجه این شد که بعضی از ارگانهای بهائی، از جمله محفل روحانی ملّی فرانسه، محفل روحانی محلّی لاکنو Lucknow، هندوستان و بعضی از احبّای باوفا در ایالات متّحده، اروپا، ایران، هندوستان و پاکستان در مقابل اثرات آن ایمن گشتند. امّا سلّولهای فعلاً بیمار و تغییر شکل یافتهء بیتالعدل عمومی قلاّبی در حیفا به تومور بزرگ روحانی آشکارا درمان نشدنی تبدیل شده که سبب شده این بدن کاملاً بیمار به نوبهء خود کلـّیه اعضاء هیکل امر را مبتلا سازد و کلـّیه اعضاء حسّی درک و منطق اکثر مؤمنین را فلج نماید. این نقض مصیبتبار میثاق بهاءالله اینگونه اتـّفاق افتاد. امّا خبرهای خوب این است که به زودی طبیب الهی مسلـّماً تومور بزرگ را که در بالا توصیف شد با چنگال روحانی خویش بیرون خواهد آورد. سپس، امر دیگربار سلامت خود را باز خواهد یافت.
مسلـّماً همه باید این هشدار را جدّی تلقّی کنند:
إنّا قد جعلنا میقاتاً لکم فإذا تمّت المیقات و ما أقبلتم الی الله لـَیأخذنّکم عن کلّ الجهات و یُرسَل علیکم نفحات العذاب عن کلّ الأشطار و کان عذاب ربّک لَشدید. (منتخباتی از آثار حضرت بهاءالله، ص139)
اگرچه من شخصاً هیچ تأسّفی برای آنچه که با من کردند ندارم، امّا متأسّفم که میبینم چه تعداد زیادی از کسانی که خود را بهائی مینامند آشکارا در خلاف جهت امر حقیقی الهی حرکت میکنند.
در این ضمن باید این سوء تفاهم را نیز اصلاح کنم. به همسر من گفته شد که بلافاصله باید از من جدا شود و طلاق بگیرد. او بلافاصله جدا شد امّا تقاضای طلاق نکرد. آنها او را در وضعیت دشواری قرار دادند که مجبور شد بین ادامهء ارتباط با دخترانش و دو فرشتهء کوچک (نوههای ما) و من، یکی را انتخاب کند که اتّخاذ تصمیم برای او بغایت دشوار بود.
Comments
Post a Comment